سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 145
بازدید دیروز : 415
کل بازدید : 137882
کل یادداشتها ها : 545
خبر مایه


ب)نزاع دوم
نزاع دوم چنانکه گفته شد در درون جریان آرمانخواه بعد از نهایی شدن برجام و البته نه به صورت جدی کلید خورد. پرداختن به این نزاع از باب جلوگیری از شیوع این نگاه و پاسخ به برخی شبهات احتمالی است که ممکن است در آینده بیش از پیش طرح شود.
 
چند اصل مهم در این میانه نقش آفرینی می کند. نخست همان دعوای معروف وحدت و خلوص است. رهبری پدر پیری است برای امت که فرزندان گوناگونی دارد. یکی خوب و انقلابی، یکی محافظه کار و یکی ساده انگار در نسبت با غرب. یک راه این است که پدر، تنها فرزندان خوب خود را حفظ کند و بقیه را بیرون بیاندازد. یک راه دیگر اما این است که همه ی فرزندان را زیر چتر محبت و حمایت و تمجید خود بگیرد و در عین حال بکوشد با راهنمایی های خود همه ی آنان را به سمت راه درست رهنمون شود. در این نگاهِ پیامبرانه، تک تک فرزندان موضوعیت و اهمیت دارند و پدر، پدرِ همه ی آنها و فرد فرد آنهاست. جدال با افراد و نام ها نیست؛ جدال بر سر راه و گفتمان است. رهبری در تمجیدهایش دروغ نمی گوید. ممکن است کسی واقعاً غیور و شجاع و دلسوز و مؤمن باشد اما گاهی ساده لوحانه عمل کند و سخن بگوید، گاهی فریب بخورد، گاهی خطا کند، چشم به دست بیگانه بدوزد، از موضع ضعف سخن بگوید و... .
 
فرزند انقلابی مدام می خواهد با برادر محافظه کارش تسویه حساب کند و هر جا پدر با تمجیدهایش بازی را مبهم می کند، اخم هایش در هم می رود:«اصلاً این چه پدری است که نمی فهمد این برادران من حضورشان آفتِ خانه است. چرا نمی گذارد خانه را از شرّشان خلاص کنم؟!» پدر اما دنبال تسویه حساب فردی نیست؛ دنبال هدایت یک کشتی است با تمام ساکنانش بدون کم و کاست. فرزند انقلابی اگر عُرضه دارد گفتمانش را طوری ترویج کند که در خانه طنین افکن شود و برادران هم سر به راه شوند. اگر دعوا روی گفتمان باشد، پدر هم همراه است؛ اما اگر فرزند انقلابی صبر و حوصله ی کار گفتمانی ندارد و علاقه دارد صرفاً برادرانش را از خانه بیرون کند یا برچسب ارتباط با رژیم های بیگانه و خیانت و جاسوسی و... را برای راحت تر کردن کارش بتراشد، پدر، باید هم مقابلش بایستد و محکم هم بایستد. رهبر انقلاب از افراد دفاع کردند اما گفتمان را به نقد کشیدند. مسئول واقعی آنچه در نهایت رقم خورد همان فرزندان انقلابی کم کارند که اگر درست عمل می کردند، امروز وضعیت چنین نمی شد نه رهبری. مشکل برخی انقلابیون اتفاقاً همین است که هنوز برایشان مجادله ی مجلس بین احمدی نژاد و لاریجانی حل نشده و هنوز خطا بودن این نوع خلوص سازی را درک نکرده اند.
 
رهبر انقلاب در پاسخ به دانشجویان فرمودند:«خلوص که شما مطرح می‎کنید - که ما بایست از فرصت استفاده کنیم و حالا که غربال شد، یک عده‌اى را که ناخالصى دارند، از دائره خارج کنیم - چیزى نیست که با دعوا و کشمکش و گریبان این و آن را گرفتن و با حرکت تند و فشارآلود به وجود بیاید؛ خلوص در یک مجموعه که اینجورى حاصل نمی‎شود؛ ما به این، مأمور هم نیستیم.»
 
ایشان برای روشن‎تر شدن مسئله به شرایط صدر اسلام اشاره کردند و فرمودند:«در صدر اسلام، خوب، با پیغمبر اکرم یک عده بودند؛ سلمان بود، اباذر بود، ابىّ‌بن‌کعب بود، عمار بود، کى بود، کى بود؛ اینها درجه‌ى اول و خالص‌ترین‎ها بودند؛ عده‌اى دیگر از اینها یک مقدارى متوسط تر بودند؛ یک عده‌اى بودند که گاهى اوقات پیغمبر حتّى به اینها تشر هم می‎زد. اگر فرض کنید پیغمبر در همان جامعه‌ى چند هزار نفرى - که کار خالص‌سازى خیلى آسانتر بود از یک جامعه‌ى هفتاد میلیونى کشور ما – می‎خواست خالص‌سازى کند، چه کار می‎کرد؟ چى برایش می‎ماند؟ آن که یک گناهى کرده، باید می‎رفت؛ آن که یک تشرى شنفته، باید می‎رفت؛ آن که در یک وقتى که نباید از پیغمبر اجازه‌ مرخصى بگیرد، اجازه‌ مرخصى گرفته، باید می رفت؛ آن که زکاتش را یک خرده دیر داده، باید می‎رفت؛ خوب، کسى نمی‎ماند.»
ایشان ادامه دادند:«امروز هم همین جور است. اینجورى نیست که شما بیائید افراد ضعاف‌الایمان را از دائره خارج کنید، به بهانه‌ اینکه می خواهیم خالص کنیم؛ نه، شما هرچه می‎توانید، دائره‌ خلّصین را توسعه بدهید؛ کارى کنید که افراد خالصى که می‎توانند جامعه‌ شما را خالص کنند، در جامعه بیشتر شوند؛ این خوب است. از خودتان شروع کنید؛ دور و بر خودتان، خانواده‌ خودتان، دوستان خودتان، تشکل خودتان، بیرون از تشکل خودتان. هرچه می‎توانید، در حوزه‌ نفوذ تشکل خود، براى بالا آوردن میزان خلوص‎هاى فردى و جمعى تلاش کنید؛ که نتیجه‌ آن، خلوص روزافزون جامعه‌ شما خواهد شد. راه خالص کردن این است.» 
 
این غلط است که راه حفظ و توسعه ی نگاه انقلابی را در برخورد با اشخاص ببینیم و بعد انتظار داشته باشیم رهبری نیز همین گونه عمل کند. وحدت و خلوص هر دو اهمیت دارد. رهبر انقلاب:«یک سؤال دیگر این است که بعضى‌ها می‎گویند وحدت، بعضى‌ها می‎گویند خلوص؛ شما چه می‎گوئید؟ من می‎گویم هر دو.»
 
از این نظر البته ما با تناقضی بین قول و عمل رهبری مواجه هستیم اما نه به معنایی که برخی انقلابیون بیان می کنند. ما در بیان رهبری گفتمان را می بینیم و همان طنین آرمانخواهی را درک می کنیم اما در عمل مدارای پدر پیری را می بینیم که دست کودک سِمِجِ خود را گرفته و گاه به اصرار او این طرف و آن طرف می رود تا پسر، خود درستی آنچه پدر می گفت را تجربه کند و بچشد. اشکال محافظه کاران این بود که گفتمان را مورد تشکیک قرار می دادند و از اهمیتش می کاستند. گفتمان باید با قاطعیت مورد مطالبه قرار بگیرد. اشکال برخی انقلابیون اما این است که عمل را نمی توانند با آن گفتمان تطبیق دهند. این به خاطر این است که پدر و جایگاه پدری را نفهمیده اند. اینکه پدر با حذف فیزیکی محافظه کاران همراهی نکرده است، نقص پدر نیست؛ حُسن اوست.
 
رهبر انقلاب هسته ای را فدای اقتصاد نکردند. ایشان به خوبی مکرراً تأکید کردند که راه حل مسائل اقتصادی کشور در لوزان و ژنو نیست. غلبه ی عناوین اقتصادی در نام گذاری سال ها که از زمان دولت نهم و دهم کلید خورد و تا امروز ادامه داشته به واسطه ی این است که باید برای مواجهه با دشمن، ساخت درونی خود را محکم کنیم. اگر کسی از ساخت درونی اقتصاد کشور چشم بپوشد و فقط شعار جنگ با دشمن سر دهد، انقلابی نیست؛ بی عقل است. اگر در خانه جمعی از فرزندان سر به شورش بردارند شما چگونه می خواهید با دشمن بجنگید؟! 
 
رهبر انقلاب به درستی تأکید کردند:«بنده این را چند سال پیش گفتم؛ بعضی‌ها گفتند این تحلیل است؛ بله، شاید آن روز تحلیل بود امّا امروز خبر است؛ خودشان گفتند؛ افراد متعدّدی از آنها در بیانات مختلف گفتند هدف ما این است که مردم را از نظام جمهوری اسلامی، از دولت جمهوری اسلامی عصبانی کنیم. می خواستند مردم را به خیابان بکشانند؛ [امّا] مردم ما ایستادند.»
متأسفانه برخی انقلابیون هیچ گاه به سطح منازعه ی ما با طرف غربی و طرف آمریکایی توجه نکردند. فراتر از اینکه چه بر سر هسته ای خواهد آمد، طرف غربی به دنبال ایجاد دوگانگی در داخل و شکست گفتمان رهبری بود و به صراحت اعلام کرد که فکر می کند می تواند در این خصوص بر روی دولت کنونی حساب کند. جان کری صراحتاً از ضرورت گذار در ایران گفت و تأکید کرد:«و شاید همین نسل جدید باشد که بتواند این امر را محقق کند.» 
 
در نگاهی دیگر اوباما در شرایطی روی کار آمد که دکترین جنگ طلبی و یک جانبه گرایی بوش با شکست و بی اعتمادی مواجه شده بود. اوباما بارها دست به قلم شد و برای رهبر انقلاب نامه نوشت. به دنبال ایستادگی دولت نهم ادبیات دولتمردان آمریکا به کلی عوض شده بود. انتخابات 88 اما همه چیز را به هم ریخت و دشمن را جری کرد. با این حال پس از آنکه غبار فتنه خوابید باز هم طرف غربی از مذاکره سخن گفت. رهبر انقلاب مکرراً تأکید کردند که آمریکا به مذاکره نیاز دارد و همین‎ طور هم بود.
 
باید بپذیریم که روند پیگیری پرونده ی هسته ای از ابتدا تا کنون را بد و سطحی فهمیده ایم. اعتمادسازی در دولت اصلاحات و ایستادگی در دولت احمدی نژاد هر دو اقتضای آن شرایط تاریخی بود. در دولت اصلاحات ایران با مدارکی روشن، متهم شده بود و طبیعی بود که دولت درصدد رفع اتهام بکوشد. مشکل ما با دولت اصلاحات تلاش این دولت برای رفع شائبه ها و اعتمادسازی نیست. مشکل نوع اعتمادسازی و عقب نشینی های ذلیلانه ی گام به گام آنهاست.
 
در خصوص مذاکره با آمریکا همان زمان که برخی دست اندرکاران دولت دهم از شرایط شعب ابیطالب سخن می گفتند، رهبر انقلاب از شرایط بدر و خیبر می گفت. حال چگونه می توان در انقلابی بودن رهبر انقلاب تردید کرد؟! 
 
مذاکره با آمریکا اگر چه در پایان دولت دهم و توسط صالحی آن هم با بی رغبتی رهبر انقلاب آغاز شد اما مسئله این بود که ایران هیچ گاه مذاکره در خصوص پرونده ی هسته ای خود را ترک نکرده بود که بخواهد به میز مذاکره باز گردد. تنها در طول این سال ها شیوه و مدل مذاکره عوض شد. در آغاز دولت نهم دولتمردان کوشیدند دست به گریبان چین و روسیه شوند و اتحادیه اروپا را در مراحل بعد ببینند و به نوعی در درجه ی دوم اهمیت قرار دهند. این مسیر خصوصاً با زیاده خواهی های طرف غربی که بعد از اعتمادسازی سال های اصلاحات حتی یک سانتریفیوژ را نیز برای ایران نمی پذیرفت، منطقی می نمود. با این حال این مسیر ادامه دادنی نبود.
 
این گونه شد که ایران به مذاکره با اتحادیه اروپا پرداخت. مشکلی که اینجا وجود داشت نیز دخالت های آمریکا یا همان عضو غائب و همیشه حاضر مذاکره بود که حتی نتایج مذاکرات را به راحتی در یک چشم به هم زدن نابود می کرد. تدبیر صحیحی که در دولت احمدی نژاد اندیشیده شد این بود که آمریکا نیز به جمع مذاکره کنندگان بپیوندد و آن عضو غائب اما همیشه حاضر به صورت رسمی حاضر شود و مسئولیت سخنانش را بپذیرد. همین زمان انتقادات زیادی از سوی برخی افراد نثار دولت احمدی نژاد شد و این انتقادات پیش از این نیز در خصوص مذاکره بر سر وضعیت عراق و... ایجاد شده بود. آنچه توسط صالحی و در پایان دولت دهم رقم خورد نیز به واسطه ی به سرانجام نرسیدن گفت و گوها در چارچوب قبلی بود. اتفاقی که در دولت یازدهم افتاد این بود که مذاکره به ابزاری برای تبلیغات سیاست داخلی تبدیل شد و اساساً فاز جدیدی را تجربه کرد که از ابتدا مد نظر نبود. و الا دیدگاه رهبری در این خصوص در همین بازه های زمانی به صراحت روشن و قابل رجوع است. ایشان راه حل اساسی را در همین مقطع ایستادگی می دانستند.
 
شروط و خط قرمزهای مطرح شده از سوی رهبری نیز ایستادگی بر سر منافع ملی بود. در خصوص شروط پس از برجام نیز باید پذیرفت چاره ای وجود نداشت. ما با دو راه حل مواجه بودیم. یک راه حل که اتفاقاً برخی انقلابیون مطرح می کردند، رد برجام بود. این غلط بود. کسانی که این راه حل را مطرح می کردند به تبعات بین المللی این راه حل، به اینکه دوئل عهدشکنی بین اوباما و رهبری برقرار است و هر یک دیگری را به این عنوان متهم می کند، به اینکه اوباما در داخل متهم است و شکست او به معنای روی کار آمدن جریانی افراطی تر خواهد بود و... نمی اندیشیدند. اینان تنها مسائل را از زاویه نگاه سیاست داخلی می بینند نه با نگاهی از بالا و واقع بینانه. رد برجام حتی با در نظر گرفتن شرایط داخلی هم ممکن نبود.
 
راه حلی که جریان سوم پیشنهاد می کرد، طرح برخی شروط به گونه ای بود که دولت را ناگزیر به مذاکره ی مجدد کند و از این راه بتوان برخی نقصان ها را نیز کنار گذاشت و حذف کرد. این راه البته با نقش آفرینی مثال زدنی علی لاریجانی بی نتیجه ماند. شورای عالی نیز با برجام موافق بود. شروطی که رهبر انقلاب در این میان مطرح کرد آخرین تلاش های فداکارانه ی یک پدر پیر انقلابی بود. او به خوبی می دانست این شروط در حالی واقعاً می توانند شرط تلقی شوند که در متن برجام و به عنوان یک سند بین المللی پذیرفته شوند اما دیگر چنین چیزی ممکن نبود. این شروط اما از حیث داخلی قابل اتکاء و به عنوان ابزار فشاری دیگر علیه نقش آفرینی طرف غربی قلمداد می شد.
 
و اما جوانان انقلابی اگر واقعاً انقلابی بودند، امروز قلب رآکتور اراک با سیمان پُر نمی شد. باید انگشت اتهام را به جانب خود بگیریم که در این مدت در بیدار و آگاه کردن مردم کوتاهی کردیم. برخی انقلابیون باید بدانند اینکه در بررسی مسائل پایان دولت دهم، احمدی نژاد را در جایگاه حقِ مطلق می نشانند و منتقدان را متهم تلقی می کنند خطاست. 
 
اکنون باید انگشت انتقاد را به جانب خود بگیریم که از فرستادن نمایندگان با کفایت و تربیت نخبگان انقلابی برای پذیرفتن مسئولیت ها سر باز زدیم. باید انگشت انتقاد را به جانب خود بگیریم که در گفتمان سازی و حل و فصل مسائل اصلی تعیین کننده در منازعات سیاسی کوتاهی کردیم. اکنون نیز که رهبری از نفوذ سخن می گوید به درستی امروز را تدبیر می کند که فردا فریادهای افسوسمان بلندتر نشود.
و اکنون اما دنیا به آخر نرسیده است و برجام فاجعه ای نابود کننده نیست اگر وظایف امروزمان را به جای نق زدن و بریدن بشناسیم.

 






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ